۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

حرام زاده ها (امات اسکالانته) - 2008

خسوس و فاستو دو کارگر روزمزد در لوس آنجلس می باشند. آنها هر روز در مکانی مشخص منتظر می شوند تا یک نفر بیاید و آنها را برای کار استخدام نماید و در پایان روز پولی به آنها بدهد. اما امروز گویا روز متفاوتی برای آنهاست. خسوس در کیف کار خود یک شاتگان همراه دارد و گویا آنان برای انجام یک کار اجیر شده اند. خسوس و فاستو پس از انجام کار روزانه، شبانگاهان به خانه یک زن می روند و از اینجا رویدادهای هولناکی شکل می گیرد …

امات اسکالانته، کارگردان فیلم، متولد اسپانیاست ولی بیشتر زندگی خود را در مکزیک سپری کرده است و هم اکنون در لوس آنجلس زندگی می کند. این تنوع، به نوعی در کار حرفه ای او نیز اثر گذاشته است و در آثار خود به نوعی از سینمای آمریکای اروپا، آمریکای لاتین و هالیوود الهام گرفته است. اسکالانته کار خود را با ساخت فیلم کوتاه شروع کرد و فیلم کوتاه او "آمارادوس" در جشنواره برلین مورد تحسین قرار گرفت. اولین فیلم بلند این کارگردان به نام "سانگره" جایزه جشنواره کن در بخش نوعی نگاه را از آن خود کرد. اسکالانته "حرام زاده ها" را به عنوان دومین فیلم بلند خود، با حضور بازیگران غیر حرفه ای و درباره یک روز از زندگی دو مهاجر غیرقانونی مکزیکی، ساخت. این فیلم نیز در بخش نوعی نگاه جشنواره کن به نمایش در آمد.

فیلم در دو نیمه روایت می شود. در نیمه اول که بیشتر به صورت مستند روایت می گردد، مهاجران غیرقانونی مکزیکی را به تصویر می کشد که هر روز در جایی که پاتوق آنهاست جمع می شوند. آنها هر روز به امید این که کسی آنها را استخدام کند، در پاتوق خود انتظار می کشند و چشم به ماشین هایی که از آنجا عبور می کنند، می دوزند و هر گاه ماشینی توقف می کند به سوی او سرازیر می شوند و گاه تا مدتها منتظر می مانند و برای گذران زمان به دیالوگ های روزمره و مسخره روی می آورند. در ازای کار سختی که انجام می دهند، پول ناچیزی می گیرند و پس از پایان روز نوشیدنی ای در پارک می نوشند و روز از نو و روزی از نو.

فیلم در این نیمه ریتم کندی دارد و دوربین به صورت ایستا و با تامل عامدانه ای، این روزمرگی را به تصویر می کشد و این حس پوچی و بیهودگی و عدم امید به فردا را به خوبی به تصویر می کشد. تصویری که از لوس آنجلس ارائه می شود، سنخیتی با آنچه که از این شهردر فیلم های هالیوودی در ذهن داریم، ندارد. با وجود ریتم کند فیلم، فیلم از نظر بصری بسیار زیباست و قابهای تصویر بسیار چشم نواز است وسبک بصری سینمای اروپا و به ویژه آثار برونو دومون (کارگردان فیلم انسانیت) را در ذهن متبلور می کند.

در نیمه دوم فضای آرام فیلم شکسته می شود و چهره غیر قابل انتظاری از خسوس و فاستو، آن کارگران ساده و زحمت کش، نمایش داده می شود. آنان شبانگاه، مخفیانه به خانه زن تنهایی می روند و دست به اعمال زشت و هولناکی می زنند و آن حس ترحمی که در بیننده نسبت به آنها شکل گرفته بود به تدریج تبدیل به تنفر می شود. البته با عین حال بیننده این را نیز در می یابد که رفتار و اعمال آنها، شبیه به مجرمان و قاتلان حرفه ای نیست و کارهایی که انجام می دهند، ناشیانه و مسخره است.

فیلم در این نیمه در فضاهای داخلی فیلم برداری شده است وفضای فیلم شاید به نوعی الهام گرفته از"بازیهای مسخره" ساخته میشائیل هانکه باشد.البته با این تفاوت که خسوس و فاستو، همانند دو جوان فیلم هانکه، انسان های شرور و سادیست نیستند، بلکه آنان کارگران ساده ای هستند که به تدریج از انسانیت خود تهی می شوند. فیلم در این نیمه چند صحنه بسیار هولناک و مشمئز کننده دارد که مطمئنا بیننده را تحت تاثیر قرار می دهد. حتی برخی خشونت این صحنه های فیلم را با خشونت آزاردهنده فیلم "بازگشت ناپذیر" ساخته گاسپار نوئه مقایسه می کنند.

امات اسکالانته راجع به فیلم خود می گوید : "این فیلم در مورد بدترین تراژدی است که بر یک انسان یا یک کشور می تواند روی دهد، و آن دانسته و خود خواسته تبدیل به یک قاتل شدن است. فکر نمی کنم کشتن در کمال خونسردی در سرشت یک انسان باشد. من مطئنم که روی آوردن به چنین عمل شنیعی چون قتل، باید نتیجه نابودی سرشت انسانی باشد. من تاکید می کنم که تفاوتی بین کشتن در کمال خونسردی و کشتن به خاطر دفاع از خود و یا انتقام وجود دارد که دفاع و انتقام انگیزه اصلی شخصیت های فیلم نیستند."

7.5/10

۵ نظر:

هنر سینما -محمد خلیلی نژاد گفت...

سلام

آپ هستم
با نقدی بر فیلم دشت گریان

منتظر نظرات شما هستم

سینا گفت...

سلام
این فیلمو ندیدم ...
ولی از اسمش یاد شاهکار تارانتینو افتادم...
راستی یک نوشته کوتاه دربارش نوشتم... اگه خواستی بیا بخون...

SAEED1212 گفت...

سلام
همین نقد اخری را خوندم و از انشای خوبت لذت بردم من هم تازه شروع کرده ام امیدوارم به من سری بزنید .سعی من در نقد فیلم های تازه است تا خدا چه بخواهد

هنر سینما -محمد خلیلی نژاد گفت...

فیلمسازی آنتونی مینگلا روند ثابتی نداشت. هرچند نخ تسبیح علاقه به داستان‌گویی همیشه در فیلم‌هاش به چشم می‌خورد اما کارش بگیر و نگیر داشت. «بیمار انگلیسی» را با آن زبان سینمایی سخت و پیچیده در بهترین شکل ممکن اجرا می‌کرد

در وبلاگ هنر سینما

Reza Jamali گفت...

سلام
فیلم رو دیدم... به شخصه حال کردم باهاش یعنی معمولا با 90 درصد فیلم هایی که تو جشنواره کن میرند حال می کنم. مطلبت هم خوب پر و پیمون بود.
خوشم میاد با سینمای مهجور عین خودم حال میکنی
به روزم یه سری بزن