۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

نگران نباش، حالم خوبه (فیلیپ لیوره) - 2006



لیلی دختر نوزده ساله ای است که در ابتدای فیلم از تعطیلات تابستانی در اسپانیا به همراه دوستش لیا به خانه باز می گردد. پدر و مادر با ظاهری نه چندان شاد به استقبال او آمده اند. توما، دوست پسر لیا نیز به استقبال لیا آمده است. در این جا شخصیت های شکل دهنده داستان گرد هم می آیند تا داستانی در مورد دوستی، عشق و خانواده و در عین حال داستانی غافلگیر کننده را آغاز کنند. لیلی پس از ملاقات با پدر و مادر، با خبر می شود که برادرش، لویک به دلیل دعوا و منازعه با پدر، خانه را ترک کرده است. لیلی که گویا برادر دوقلویش را عاشقانه دوست دارد و فقدان او، همچون فقدان نیمه گمشده اش است، سعی می کند که به هر صورتی که است با لویک تماس بگیرد. اما گویا موضوع اختلاف با پدر چنان جدی است که لویک به هیچ وجه حاضر نیست که حتی با خواهر دوقلویش، هیچ تماسی، حتی یک ارتباط تلفنی برقرار کند. پدر نیز در توجیه فقدان او اعتقاد دارد که لویک فردی بالغ است و خودش می تواند هر گونه دوست دارد زندگی کند، مادر نیز سعی دارد رابطه میان لیلی و پدر، به سرانجامی همچون رابطه لویک و پدر نینجامد. لیلی دچار بیماری روحی می شود و از خوردن غذا امتناع می کند، وضع روحی و جسمی او چنان وخیم می شود که او را در یک بیمارستان روانی بستری می کنند. اوضاع به تدریج آشفته تر می شود تا بالاخره نامه ای از لویک برای خانواده می رسد. لویک در نامه ضمن ابراز نفرت از پدر، برای لیلی می نویسد: " نگران نباش، حالم خوبه". لیلی از بیمارستان مرخص می شود و از اینجا داستان، رابطه لیلی با پدر و مادرش و همچنین رابطه او با لیا و توما را دنبال می کند، همچنین جستجوی لیلی را دنبال می کند برای یافتن برادر نوازنده اش که هر از چند گاهی نامه ای می فرستد و در هر بار ضمن انزجار از پدر، سفر خود در شهرهای مختلف فرانسه را به عنوان یک نوازنده گیتار برای لیلی توضیح می دهد...



فیلیپ لیوره کارگردان، فیلمنامه نویس فرانسوی کار خود را در سینما در دهه هشتاد با صدابردای و مهندسی صدا آغاز کرد و با کارگردانان مشهوری چون میشل دوویل و رابرت آلتمن همکاری نمود. لیوره در اوایل دهه نود به سراغ تجربه در کارگردانی رفت. "گمشده در ترانزیت" اولین تجربه او در کارگردانی بود. فیلم داستان مردی را بیان می کند که برای دیدن همسر خود از مونترال کانادا به پاریس پرواز می کند، ولی گذرنامه و اوراق هویت او مفقود می شود و به او اجازه ورود به خاک فرانسه را نمی دهند. فیلم، منطقه ترانزیت در فرودگاه را به صورت دنیای جدیدی که شامل افرادی است که عملا هویت خود را از دست داده اند، به صورت درام و کمدی به تصویر می کشد. او دهه نود را با تجربه در فیلمهای کوتاه و تلویزیونی سپری نمود و پس از پایان یک دهه توانست به تدریج برای خود اسم و رسمی در سینمای فرانسه دست و پا کند. فیلم "نور" در سال 2004 توانست نامزدی سه جایزه سزار را برای او به ارمغان اورد و فیلم "نگران نباش، حالم خوبه" در جشنواره های مختلف، نام او را به عنوان فیلمسازی خوش ذوق ثبت نمود.این فیلم در جشنواره سزار سال 2006 نامزدی پنج جایزه را از آن خود کرد و کاد مِراد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و ملانی لورن جایزه بهترین هنرپیشه خوش آتیه زن را از آن خود نمود. فیلم "خوش آمدی"، آخرین فیلم لیوره در سال 2009 با استقبال منتقدان و جشنواره های مختلف روبرو شد و به یکی از آثار مهم سینمای فرانسه در سال 2009 بدل گشت. فیلم داستانی انسانی درباره مهاجرت را به تصویر می کشد که رکورد دار تعداد نامزدی در جشنواره سزار 2009 در نه رشته پس از "یک پیشگو" ساخته ژاک اودیار است.

فیلم "نگران نباش، حالم خوبه" علاوه بر بازیهای زیبای کاد مراد و ملانی لورن (بازیگر فیلم "لعنتی های بی آبرو" ساخته تارانتینو) و فیلمنامه زیرکانه آن، موسیقی بسیار گوشنوازی دارد که خود حکایت جداگانه ای است. آرون (AaRON) نام یک گروه موسیقی است که یکی از ساخته های خود به نام "لیلی" را برای لیوره می فرستند، لیوره شیفته موسیقی می شود و نه تنها از ملودی آن به عنوان تِم اصلی موسیقی متن فیلم خود استفاده می کند بلکه نام شخصیت ملانی لورن در فیلم را نیز به لیلی تغییر می دهد و برادر لیلی که در فیلم، نوازنده گیتار است، در واقع شعر و موسیقی "لیلی" را برای خواهر خود می سراید.

فیلم از رمانی نوشته اولیویه آدام اقتباس شده است که خود لیوره در این باره می گوید : "کتاب اولیویه آدام خیلی سیاهتر از فیلم است ولی من چیزی عمیقا و واقعا انسانی را در آن یافتم، همچنین شخصیت هایی را یافتم که می توانند والدینمان، برادرمان و خواهرمان باشند که احتمالا می توانم آنها را در فیلمی بیافرینم. داستان، احساسات غیرعادی از افرادی عادی را عیان می کند. آن دشواری را که همه ما در بیان عشق به یکدیگر داریم، درمان می کند، حال ممکن است این دشواری از روی محجوبیت باشد یا از روی شرم و یا به خاطر خودخواهی و فقدان سخاوت. حالا در می یابم که این، همان چیزی است که تمام فیلم های من به صورتی با آن سر و کار دارند. علاوه بر این، در ورای تصویر این خانواده، داستان اولیویه، همچون یک تریلر نَفَستان را در سینه حبس می کند و در پایان ابعاد کاملا غیر قابل انتظاری را آشکار می نماید. زندگی واقعی، زندگی ما، گاهی ممکن است بیهوده به نظر آید ولی همین جاست که آن احساسات حقیقی پنهان را می شود یافت، و اگر شما سعی کنید که آنها را با یک دراماتیزه کردن دقیق و قوی نمایش دهید، زمینه ای می شوند برای آفرینش بهترین فیلمهایی که دیده ام. اگر آن نقطه شروع واقع گرا نباشد، هیچ فایده ای ندارد که مفهوم فیلم را به صورت مصنوعی تقویت کنیم، به امید اینکه مردم را گمراه نماییم."



رانی اسکایب در وِرایتی از فیلم را از جهات گوناگون مورد ستایش قرار می دهد: "بعد از روایت جدا افتادگی یک فانوس دریایی طوفان زده در بریتانی در فیلم "نور" سال 2004، کارگردان فیلیپ لیوره در فیلمی با عنوان کنایه آمیز 'نگران نباش، حالم خوبه'، به تصویر در آوردن آداب و رسوم مرسوم و خشک حومه های پاریس را دستمایه کار خود قرار می دهد. تلاش یک خانم جوان برای یافتن برادر دوقلوی گم شده اش می تواند او را بالقوه به ورطه فیلم های تلویزیونی بی ارزش و مبتذل بکشاند، کلیشه هایی چون خانواده ای در شرف از هم پاشیدن و یک دوره افسردگی و بی اشتهایی که می تواند منجر به مرگ شود، که در این فیلم نیز وجود دارد. اما کارگردانی جسورانه لیوره، یک فیلمنامه دارای ساختار هوشمندانه و بازیهای درخشان دست کم گرفته شده، در نهایت این قهرمان جوان فیلم را به مسیری جدید و بدیع راهنمایی می کند که به صورت هوشمندانه ای متفاوت و یگانه است. فیلم به طور یقین بر شهرت و اعتبار این طراح صدای پیشین و کارگردان کنونی می افزاید. ... به تدریج که فیلم به پیش می رود، تصویر لیلی از خانواده اش به طور هوشمندانه ای تغییر می کند، آن زمان که درک حقایقی جدید، دینامیک خانواده را دگر بار تعریف می نماید. کارگردان لیوره به صورت کاملی آن آگاهی تدریجی نمودار شده در شخصیت دختر را نسبت به خودمختاری و آزادی والدینش، در یک مدت زمان نسبتا کوتاه خلاصه می کند، بدون این که آن را پررنگ نماید و به آن اصرار ورزد. تغییر الگوهای هویت شخصیتها و وفاداری آنها با یک ریتم اندیشمندانه در داستان فیلم به پیش می رود، در حالی که معمای گم شدن برادر دوقلو به صورت موفقیت آمیزی درام را سروپا نگه می دارد. بازی های فیلم به صورت همدست و به صورت با طمانینه ای عالی است. لورن وضعیت نابسامان شخصیت لرزان خود را بدون اینکه به ورطه احساسات کنترل نشده و رفتارهای دمدمی مزاجی نزول کند، به صورت قابل باوری در می آورد. شخصیت وشمایل پدر با بازی مِراد اعماق غیرقابل انتظار و تقریبا غیر قابل مشاهده او را شکوفا می کند. فیلمبرداری شفاف و پروضوح ساشا ویرنیک، آن یکنواختی مصنوعی حومه شهر را و هم چنین آن شخصیت هایی را که به دقت و با جزئیات ترسیم شده اند و زندگیشان در آن جریان دارد، به صورت بی نقصی به تصویر می کشد ."

لویز کِلِر منتقد استرالیایی در سایت اربِِن سینوفایل (urbancinefile) می نویسد : "این درام تلخ درباره اسرار و روابط خانوادگی، هم جذاب است و هم غافلگیر کننده. کارگردان فیلیپ لیوره از رمان اولیویه آدام با چنان گرمی و انسانیتی اقتباس کرده است که ما به سرعت مجذوب شخصیت هایش می شویم. ... این یک داستان مملو از غافلگیری است و درست در لحظه ای که فکر می کنید که داستان به کجا می رود، یک تغییر ماهرانه در جهت داستان روی می دهد. فیلم داستانی شخصیت محور است همراه با انبوهی از دلهای مهربان و یکی پدری است که خود را بهترین شخص برای تشخیص آنچه برای دخترش مناسب است، نشان می دهد. ... کاد مِراد به صورت ماهرانه و درخشانی به ایفای نقش می پردازد، آنگاه که او گناه خود را می پذیرد و مسوولیت رابطه اشتباه با برادر لیلی را به گردن می گیرد.... فیلم داستانی پیچیده و در عین حال ساده است درباره عشق، رابطه و راههایی که اینها با هم پیوند می خورند."

لارا کلیفورد در سایت ریلینگ ریویو (reelingreview) در نوشته خود درباره فیلم می گوید : "فیلیپ لیوره درامی چند لایه را درباره شناخت نفس، دینامیک خانواده، دوستی و اندوه به صورت ماهرانه ای آفریده است و لورِن در بیان هر کدام از این لایه ها حضور دارد. فیلم درباره یک چیز شروع می شود و سپس در جهت خود آگاهی قهرمان جوان خود، ما رابه مسیرهای غیر قابل انتظاری می برد. ... فیلم به مانند سفری غریب است، سفری که حاصل رویدادهای به ظاهر غریبی است که دستاورد کلی آن به سختی قابل توصیف است، این فیلمی است که واقعا باید تجربه شود. و به خاطر بازی زیبای لورن، هر قدم این سفر را همراه لیلی تجربه می کنیم و درباره او و دنیای بیرونی اش به مانند خود او می آموزیم. ...لیوره فیلم خود را با بخش های کوچک متعددی از معما به صورت رازگونه ساخته است، چرا که در نهایت زندگی نیز سرراست و خالی از ابهام نیست. "



بعضی فیلمها شروعشان چنان است که تا انتهای داستان را می شود در ذهن ساخت، و بنا براین شاید تنها بازی هنرپیشگان، پرداخت شخصیتها، کارگردانی وزیبایی بصری، بیننده را تا پایان مجذوب خود کند. بعضی از فیلمها نیز شروع قدرتمندی دارند اما به تدریج بیننده را دچار کسالت می کنند. اما فیلم "نگران نباش، حالم خوبه" در ابتدا چنان که رانی اسکایب نیز اشاره کرد، ممکن است یک ملودرام خانوادگی را به ذهن متبادر می کند. اما به تدریج فیلم، مسیر خود را تغییر می دهد و غیر قابل پیش بینی می گردد. فیلمنامه هوشمندانه و به ویژه بازی زیبا و تاثیر گذار کاد مراد و همچنین ملانی لورن، در پایان بیننده را مبهوت و غافلگیر رها می کند و او را مجبور می کند که فیلم را دوباره در ذهن خود مرور کند و یا حتی دوباره با دقت بیشتر ببیند. موسیقی زیبای فیلم نیز در لحظاتی مخاطب خود را بسیار تحت تاثیر قرار می دهد ...


8.5/10

۲ نظر:

سینا گفت...

سلام خدمت شما ...
این فیلم رو هم ندیدم ... ولی دوستان تعریف می کنن ...

Fancier گفت...

متن فوق العاده ای بود، بسیار زیبا کار کردین ممنونم
این فیلم واقعا بی نظیره....