۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه
شَرخَری (اسلاوُمیر فابیکی) - 2006
وُیتِک جوان نوزده ساله ای است که در یک معدن کارخانه سیمان کار می کند، او عاشق زنی اوکراینی به نام کاتیا ست که به همراه پسرش در لهستان زندگی می کند. کاتیا یک مهاجر غیرقانونی است و به همین دلیل اجازه کار ندارد، همچنین پسرش نیز به به همین دلیل نمی تواند همانند سایر بچه ها به مدرسه برود و درس بخواند. وُیتک با این که بسیار جوانتر از کاتیاست، او را عاشقانه دوست دارد و تمام تلاش خود را می کند که برای او یک زندگی راحت جور کند و همچنین مدارک مورد نیاز برای اقامت او در لهستان را به هر طریقی تهیه نماید. وُیتک که علاقه به بوکس دارد، بعد از برنده شدن در یک مسابقه بوکس زیرزمینی، با مردی به نام گازدا برخورد می کند، گازدا به او پیشنهاد می کند که در ازای حقوق خوبی در کلوپ شبانه او کار کند. وُیتک پیشنهاد او را قبول می کند و کار قبلی خود را رها کرده، به عنوان مسوول امنیت کلوپ به استخدام گازدا در می آید. به تدریج گازدا که شیفته وُیتک شده است، به او کار دیگری در قبال حقوق بهتر پیشنهاد می کند، گرفتن پول از کسانی که نمی توانند بدهی خود را بدهند، کار "شرخری". از اینجا داستان که رابطه میان وُیتک، کاتیا و پسرش و همچنین گازدا را روایت می کند، اوج می گیرد ...
اسلاوُمیر فابیکی، کارگردان و فیلمنامه نویس متولد ورشوی لهستان است، او پس از تحصیل در رشته ریاضی، سر از مدرسه فیلم لودز در آورد، جایی که بزرگان سینمای لهستان همچون آندری وایدا، رومن پولانسکی و یرژی اسکولیموفسکی در آن تحصیل کرده اند. فابیکی قبل از ساخت اولین فیلم بلند خود "شرخری" چندین فیلم کوتاه ساخت که بیشتر آنها در جشنواره های مختلف با اقبال عمومی روبرو شد. فیلم کوتاه "A Man Thing" محصول 2002 در جشنواره های مختلف مورد توجه قرار گرفت، این فیلم که درباره کودک آزاری بود، در جشنواره فیلم اروپا و همچنین در مراسم اسکار، نامزدی بهترین فیلم کوتاه را کسب نمود. موفقیت او با این فیلم، زمینه و بودجه لازم برای ساخت اولین فیلمش را فراهم ساخت. "شرخری" در جشنواره کن مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و همچنین به عنوان فرستاده رسمی لهستان برای مراسم اسکار برگزیده شد. تصاویر و فضای فیلم و همچنین مضمون سیاه فیلم، یاد آور فیلم های درخشان سینمای لهستان است و فابیکی با این فیلم، نام خود را به عنوان کارگردانی مستعد در اروپای شرقی ثبت نمود.
فابیکی در مورد ایده ساخت فیلم خود می گوید : "من همیشه به انسانهایی که ضعیف، طرد شده و از نظر اخلاقی دارای جنبه های مثبت و منفی توامان هستند، علاقه مند بوده ام. آنها در تصمیماتی که در زندگیشان می گیرند، مرتکب اشتباه می شوند و خود و دیگران را می آزارند. ما هیچگونه دشواری در قضاوت نسبت به آنها به خود راه نمی دهیم. ما هیچگاه درباره انگیزه های پشت این رفتارهایشان از خود هیچ سوالی نمی کنیم. ما فراموش می کنیم که زمانی که دنیای اطرافمان خاکستری است تمام مرزهای واضح میان آنچه که خوب است و آنچه بد است، به سادگی محو می شود. آزادی شخصی و ارزشهای اخلاقی نامشخص می شوند و در زندگی تنها می توانیم راه اشتباه را ادامه دهیم. این فیلم تلاشی است در جهت این که در برابر چنین شخصیتی که قضاوت اشتباهی درباره او داریم، سر فرود آوریم، جوانی که به خطر عشق آماده است که هر آنچه را که دارد، قربانی کند."
فابیکی در مورد شیوه کار خود در ساخت "شرخری" می گوید : "اولین باری بود که بدون فیلمنامه کار کرده بودم. ما همراه با بازیگران و فیلمبردار، راهی را برای به تصویر کشیدن فیلم، در لوکیشن فیلم پیدا می کردیم، اگر به یادداشتهای خودم نگاه می کردم و آن ایده ای که طراحی کرده بودم، پدیدار نمی گشت، تمام لوکیشن و صحنه را تغییر می دادیم. بعضی از دیالوگ ها را رها می کردم و برخی را در سر صحنه اضافه می کردم. واقعا از این جهت کار بسیار سختی است زیرا روز فیلمبرداری است و شما خسته اید و همچنین از این آشفتگی فکری کلافه. اما از جهت دیگر یک نوع طراوت در کار به وجود می آید، زیرا شما وارد لوکیشن می شوید و فضا را می بینید و بررسی می کنید و می فهمید که دوربین چگونه می تواند آن را نمایش دهد و تصویر مناسب را بگیرد. به خاطر کمبود زمان، ما فرصت نوشتن فیلمنامه را نداشتیم. خیلی چیزها در طول فیلمبرداری تغییر کرد. من شخصا از استوری بورد و نقاشی و طراحی قابها متنفرم. اینها مرا محدود می کنند. ترجیح می دهم سر صحنه بروم، وارد فضا شوم، ببینم و بررسی کنم."
بروس فِلد در فیلم ژورنال در نوشته خود در مورد فیلم می گوید : "آنچه که به فیلم قدرت و تاثیر منحصر به فردی می دهد بازی فوق العاده استادانه بازیگران به همراه نماهای سوبیایی رنگِ گندمگون از دنیای پیرامون است، اثری از اسلاومیر فابیکی که به نظر مصمم است که از شاتهای دوربین روی دست به صورت متفاوت و بدیعی استفاده کند. این فیلم به همان اندازه که شخصیت هایش را نمایش می دهد در آنها تجسس نیز می نماید. شخصیتها از آستانه در چنان دیده می شوند که گویی دوربین آنها را در میان زندگی خصوصیشان به دام انداخته است. ... وُیتک به عنوان یک پسر دوست داشتنی اما ساده و خام ما را تحت تاثیر قرار می دهد، پسری در آستانه مردانگی که محکوم می شود که با چالش هایی که همیشه اندکی ورای توانایی های او خواهد بود، دست و پنجه نرم کند. عشق واقعی او، کاتیا، در واقع خیلی بیشتر از او پخته تر است، و ما در تمام طول فیلم می ترسیم که زمانی برسد که او دیگر نتواند اعمال نادرست و غیرانسانی وُیتک را که هر لحظه اوج می گیرد، ببخشد ولی می دانیم که دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد.... گازدا گرچه آن جلوه جوکرِ هیت لجر را ندارد، اما این این گونه گنگستر متاسفانه در دنیای کنونی وجود دارد. مرد خوش قیافه ای که با بچه هایش در کف خانه بالا و پایین می پرد و شوهر خوبی که هیچ گاه صدایش را روی همسر دوست داشتنی اش بلند نمی کند، عقیده غیر قابل اجتناب او این است که به بینوا بدهد، اما هر کسی را در برابرش قرار گرفت تا حد امکان بیازارد. او به طور شیوایی سخن می گوید، حتی یک هیولای جذاب است، ترکیبی از یک مرد خانواده دوست موفق و کسی که سیستم اجرای عدالت مخصوص به خود را دارد."
کِوین توماس در لوس آنجلس تایمز می نویسد : "در مورد این اثر سرزنده و تاثیر گذار، فیلمساز لهستانی اسلاومیر فابیکی اظهار کرده است که 'ما فراموش می کنیم که زمانی که دنیای اطرافمان خاکستری است تمام مرزهای واضح میان آنچه که خوب است و آنچه بد است، به سادگی محو می شود'. و بی درنگ برای وُِیتک جوان نوزده ساله باهوش اما ساده و ناامید که در یک کار بیهوده و افسرده کننده مربوط به استخراج معدن گرفتار شده است، نیز صادق است....گرچه وُیتک در یک تناقض فزاینده ای درباره تهدید مردم برای پرداخت قرضشان گرفتار آمده است، اما همچنین او می داند که رییسش گازدا از کار او راضی است و می تواند مدارکی را که کاتیا شدیدا به آن نیاز دارد، جور کند. ... 'شرخری' که نماینده لهستان در جوایز هفتاد و نهمین مراسم اسکار بود، به صورت بی رحمانه ای سرد و تاریک است ولی چنان با بادقت و قدرت ساخته و پرداخته شده است که غیرممکن است که از تصاویر سیاه آن روی برگردانید. بطور حتم، فیلم در بهترین شکل سینمای سنتی لهستان، آن سینمای قابل ارج و احترام، به زیبایی ساخته شده است."
شِری لیندِن که فیلم را در جشنواره پالم اسپرینگز دیده است در هالیوود ریپورتِرز می نویسد : "با آن صحنه های تکان دهنده آغازین فیلم، که در میان آن غوغا و غبار معادن کارخانه سیمان روی می دهد، کارگردان تازه کار اسلاومیر فابیکی مخاطبان را به دنیای تیره ای می کشاند، دنیایی که سوسویی از امید در آن دیده می شود. در ادامه که وُیتک 19 ساله در تلاش برای ادامه زندگی در چنگال یک رییس تبهکار محلی گرفتار می شود، فیلم مسیر آشنایی را می پیماید. ولی فیلم این مسیر را با طراوت انرژی زایی و با میزان سن های دقیقی به پایان می رساند.... فیلم با همان قدرتی که آغاز می شود، با یک سکانس فوق العاده عمیق و تفکر برانگیز به پایان می رسد، این بار در رودخانه به جای یک حفره زیرزمینی. در تمامی لحظات، کار بوگومیل گادرفریوو با دوربین بیشتر روی دست، هوشمندانه و تاثیرگذار است....نماینده اسکار لهستان برای اسکار و همچنین برگزیده جشنواره پالم اسپرینگز، در دستان پخش کننده مناسب می تواند جایگاه شایسته ای را برای مخاطبان خود پیدا کند."
صورت معصومانه وُیتک و سیمای پر از اندوه کاتیا در فیلم توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند. فیلم گر چه داستانی اصیل و بدیع را تعریف نمی کند، اما فضای فیلم و خصوصا بازیها بسیار جذاب و مثال زدنی است. شهری که وُیتک در آن زندگی می کند با رودخانه ای احاطه شده است، همان رودخانه ای که پدربرزگش در جایی از فیلم به او می گوید که "اگر پلی اینجا بود پنج دقیقه بعد در خانه ات بودی." و همان رودخانه ای که شاید او را از دنیایی که آرزوی ان را دارد، جدا کرده است، و همان رودخانه ای که آن صحنه تاثیر گذار پایانی در ان روی می دهد ...
8/10
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
سلام وبلاگ خیلی خوبی داری ما هم یه وبلاگ جدید زدیم خواستی بیا یه سر بزن خوشت اومد لینک بده مرسی
ارسال یک نظر