آلن و بندیکت یک زوج جوان فرانسوی از طبقه متوسط هستند، که به تازگی درخانه خود اقامت گزیده اند. آلن یک مهندس موفق روباتیک است و بندیکت خانه داری می کند. این زوج به ظاهر رابطه گرم و عاشقانه ای دارند. آلن یک شب رییس خود، ریچارد و همسرش آلیس را برای شام دعوت می کند. شب مهمانی، سینک آشپزخانه مشکل پیدا می کند، آلن یک موش مرده در سینک پیدا می کند، آلن و بندیکت انتظار مهمانها را می کشند، بالاخره مهمانها از راه می رسند، آلیس چهره ای جدی و خشنی دارد، بدون هیچ مقدمه ای میز شام حاضر می شود، آلیس ناگهان با عصبانیت شوهر خود را یک هرزه زن باره معرفی می کند، آلیس با عصبانیت به بندیکت توهین می کند، میز شام به هم می خورد و بالاخره مهمان ها خانه را ترک می کنند. موش پیدا شده در سینک و روابط بین این چهار نفرمقدمه ای می شود برای شکل گرفتن یک داستان پر تنش و میخکوب کننده و پر التهاب...
"من می خواهم که فیلم با تنش و تعلیق به پیش رود. من می خواهم که تماشاگر را میخکوب کنم و کاری کنم که از بازی لذت ببرد حتی زمانی که بازی ترسناک می شود."
جملات بالا قسمتی از گفته های کارگردان فرانسوی آلمانی الاصل، دومونیک مول است. در سال 2000، مول با فیلم "با دوستی مثل هری" در جشنواره کن حضور یافت، فیلم نامزد دریافت نخل طلا شد، گرچه فیلم جایزه ای را از آن خود نکرد اما با استقبال شدید مخاطبان و منتقدان روبرو شد. همچنین در جشنواره سزار فرانسه نامزد نه جایزه شد و موفق به دریافت چهار جایزه از جمله بهترین کارگردان گردید. فیلم راجع به یک مرد متاهل و دارای دو بچه است که به ناگاه فردی به نام هری که خود را دوست دوران مدرسه اش می داند به همراه دوست دخترش، وارد زندگی او می شود و داستانی پر از تعلیق و تنش رقم می خورد.
منتقدان با تحسین فراوان او را با هیچکاک، هانری ژرژ کلوزو، کلود شابرول، برادران کوهن و حتی استنلی کوبریک (فیلم "درخشش") مقایسه نمودند. بسیاری از فیلم "بیگانگان در قطار" هیچکاک در نقد خود نام بردند. دانیل اترینگتون در "توتال فیلم" گفت : "هری فیلمی هوشمندانه، دارای طرح سفت و محکم و راضی کننده است. هری سینمای مدرن فرانسه در بهترین حالتش است." جالب است که نام هری در فرانسه نامی بسیار کمیاب است و این نام فیلم های زیادی در تاریخ سینما را به یاد می آورد فیلم هایی چون "درد سر هری"، "هری کثیف" و...
فیلم توسط میراماکس در آمریکا پخش شد و به فروش خوبی دست پیدا کرد. آمریکایی ها شیفته سبک کار او شدند و فیلم نامه هایی را برای کار در هالیوود به او پیشنهاد کردند. ولی مول آنها را کلیشه ای و بدون روح خواند و در مصاحبه ای گفت : "من نیاز دارم که خودم را وقف یک فیلم کنم و به آن ایمان داشته باشم."
مول ساخت این فیلم را مربوط به زمانی دانست که او و دوست دخترش بچه دار شدند و خود را درگیر پدر و مادر شدن کردند : "همیشه زمانی می رسد که دیگر تحمل خود را از دست می دهید و با تعجب از خود می پرسید چرا خودم را توی این بدبختی انداختم. با خود فکر می کردم که چه خوب بود که یک شخصیتی ناگهان وارد زندگی من شود، کسی که تمام تردید ها و نا امیدی های درونی من را خارج کرده و آنها را به یک نتیجه منطقی برساند."
پس از ساخت این فیلم همگی منتظر اثر بعدی این کارگردان بودند. فیلم بعدی او "لمینگ" در جشنواره کن 2005 حضور یافت و دوباره نامزد دریافت نخل طلا شد. فیلم همان عناصرتعلیق و همان تنش و التهاب فیلم قبلی را داشت و دوباره داستان راجع به روابط دو زوج فرانسوی بود. ایفای نقش اصلی فیلم را دوباره لورن لوکاس همان شخصیت اصلی فیلم قبلی بر عهده داشت و در کنار او بازیگران بزرگ سینمای فرانسه شارلوت رمپلینگ، شارلوت گینزبرگ، آندره دوسولیه به ایفای نقش پرداختند. فیلم با برخورد دوگانه منتقدان روبرو شد بعضی فیلم را در سطحی پایین تر از فیلم قبلی و بدون منطق قابل قبول دانستند (همان برخوردی که با فیلم های لینچ دارند) و برخی فیلم را ستودند و این بار علاوه بر بزرگان نام برده فبلی، او را با میشاییل هانکه و دیوید لینچ مقایسه نمودند.
رابطه آلن و بندیکت گرچه در ابتدا بسیار گرم و عاشقانه است، اما به تدریج معلوم می شود که دنیای آلن و رابطه آرام او یک روکش زرق و برق دار بوده است. خود مول درباره فیلم خود می گوید : "من فکر می کنم که همه ما امیال فروخفته ای داریم که نمی توانیم کنترل کنیم. هر کسی دوست دارد که وجود یک زوج خوشبخت را باور کند. ولی من فکر می کنم که بسیار نادر است و همچنین بسیار سخت است که برای مدتی طولانی پایدار باشد. باید بسیار هوشیار باشید و آن امیال فروخفته و آن لمینگ درون را فراموش نکنید."
جاناتان رزنبام منتقد معروف که شیفته فیلم شده است، راجع به فیلم می گوید : "فیلم به طور هوشمندانه ای ایده پردازی شده و با مهارت تمام اجرا شده است. این تریلر روانکاوانه مغشوش کننده ساخته دومینیک مول، فیلمساز فرانسوی آلمانی الاصل با "بزرگراه گمشده" دیوید لینچ مقایسه شده است و تا اندازه ای به خاطر ساختار دو قسمتی مرموز و وهم آلود آن است. از طرفی دیدگاه اصلی "چشمان کاملا بسته" را، به خاطر تفاهم بدون تکلم زوج فیلم و به خاطر تلفیق ابهام آمیز واقعیت و خیال، به ذهن می آورد. آندره دوسولیه و شارلوت رمپلینگ دو زوج دیگر فیلم را بازی می کنند که برای مهمانی شام از راه می رسند و واکنش های متقابل میان این چهار نفر مرا سراسر مجذوب و کنجکاو ساخته بود."
جیمز تراورس راجع به سبک کار مول می گوید : "مول در بسیاری از موقعیتها به هیچکاک ادای دین می کند، و عناصر تریلر فیلم به طور واضحی حال و هوای هیچکاکی دارند، ولی در عین حال، نقد گزنده تاریکی به طبقه متوسط (بورژوا) است که بازتاب آثار شابرول و بونوئل را در به تصویر کشیدن از خود خشنودی و پوچی معنوی طبقه متوسط مرفه، با خود دارد. گر چه بیشتر از هر چیز، یک کمدی سیاه آن هم از نوع هوشمندانه ترین و سیاه ترین آنهاست. استعداد مول، توانایی او در القای یک لایه کمیک دلچسب درصحنه ای است که باید کاملا جدی یا به صورت تکان دهنده ای هراس آور باشد، و این کار را بدون اینکه از بار دراماتیک صحنه کم کند، به صورت استادانه ای انجام می دهد. خیلی از کارگردان ها به صورت واضحی میان کمدی و درام، مرز خود را مشخص می کنند اما مول هر دو را در یک زمان به ما نشان می دهد و این می تواند یک تجربه گیج کننده جذاب باشد."
مایکل اتکینسون در ادامه تحسین فیلم از بازی های فیلم تعریف می کند : "گینزبرگ به صورت فریبنده ای نازیباست و رمپلینگ در به تصویر کشیدن شخصیت اندوهبار پرخاشگر خود چنان راضی کننده است که انگار بار دهها سال افسردگی زندگی واقعی خود را در فیلم بازتاب می دهد. ولی "لمینگ" ممکن بود یک مشق ساده باشد اگر به خاطر لورن لوکاس نبود که چهره خوش فرم دانیل دی لویس مانندش همچون نگین توجه برانگیزی است است که هراس را با توانایی خارق العاده ای و بدون حرکت هیچ ماهیچه ای، انعکاس می دهد."
دیدن دو فیلم دومینیک مول برای من چنان که رزنبام گفته است، تجربه ای نفس گیر، سراسر میخکوب کننده و سراسر تعلیق و التهاب و کنجکاوی بود. هر دو فیلم از همان دقایق ابتدایی گریبان من را گرفت و فرصت فکر کردن راجع به تصاویر را به من نداد، تنها چشمانم را بدون پلک زدن به تصاویر ساده و در عین حال پر التهاب فیلم دوخته بودم، هر لحظه نگران بودم که قرار است چه اتفاقی بیفتد، با این که فیلم زیاد دیده ام، اما حدس زدن اتفاقات بعدی برایم دشوار بود و در پایان هر دو فیلم، نفس راحتی کشیدم و پس از این که افکار خود را جمع و جور کردم، کارگردان فیلم و نبوغ او را ستایش کردم. بی صبرانه منتظر آثار بعدی این کارگردان هستم ...
9/10
پی نوشت : لمینگ نوعی موش صحرایی است که در نواحی شمالی اروپا و آمریکا زندگی می کنند و هزاران هزار از آنها در سالهایی که تعداد آنها زیاد می شود به سوی اقیانوس منجمد شمالی مهاجرت می کنند و با غرق کردن خود در آبهای آن دست به یک خودکشی دسته جمعی می زنند . فقط موشهایی که در محل خود باقی می مانند نسل خود را حفظ می کنند. شاید هم این نوع خودکشی برای بقای نسل آنها مفید باشد. انتخاب چنین موجودی مفهوم نمادین در فیلم دارد...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
چه فيلم هاي خوبي معرفي مي كني؟ جاي همچين وبلاگي در ميان دوستام خالي بود. فيلم هاي كمتر ديده شده، ولي شاهكار.
سلام. من مطلبتونو وندم و شما رو لینک کردم. خوشحال می شم تبادل لینک داشته باشیم.
سلام سعید عزیز . بسیار وبلاگ خوشخوانی دارید. سپاس از لطفتانو در آینده نزدیک مطالبتان را کامل میخوانم و نظرم را می گویم.
قبلا هم گفتم! سلیقه متفاوتی داری و خوب! پیگیر فیلم ها میشم حتما.
ممنونم سرپیکو جان
هدف من تنها آشنایی سینما دوستان با سینمای غیرهالیوودی (با تمام احترامی که برای هالیوود قائلم) می باشد... چون در بسیاری از وبلاگها تنها به تعداد محدودی کارگردان و آثار آنها می پردازند و امیدوارم که سینما دوستان آثار مهجور سینمای جهان را نیز ببینند و درباره آنها بنویسند ...
ارسال یک نظر