۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

آدامِ جوان (دیوید مَکِنزی) - 2003



(انتقال داده شده از وبلاگ قبلی در yahoo 360)


یک قایق، یک زن و شوهر و یک جوان، اینها عناصر اصلی داستان فیلم "آدام جوان" است. شاید این عناصر، ناخودآگاه فیلم "چاقو در آب" ساخته رومن پولانسکی را به ذهن آورد. هر دو فیلم نیزداستانی به ظاهر ساده دارند و شخصیتهای کم حرف، اما بر خلاف داستان فیلم پولانسکی که محور داستان خود را زن وشوهر و روابط بین آنها قرار می دهد، محور فیلم "آدام جوان"، جوان و کنکاش در شخصیت اوست. در صحنه های آغازین فیلم جسد نیمه برهنه دختری در رودخانه پیدا می شود. جو با بازی اوان مک گرگور و لس با بازی پیتر مولان سوار بر دوبه (کرجی) جسد را از آب بیرون می کشند. اوان مک گرگور با بازی زیبای خود در این صحنه، مخاطب را از وجود رابطه جو با جسد دختر آگاه می کند. فیلم از این جا در دو قسمت به طور همزمان به پیش می رود. یکی در زمان حال بیانگر رابطه جو با دوبه ران و همسرش است و دیگری فلاشبک هایی که رابطه جو و دختر مرده را نشان می دهد...



دیوید مکنزی متولد اسکاتلند است و کار خود را با ساختن فیلم کوتاه شروع کرد. فیلمهای کوتاه وی در جشنواره های مختلف اروپایی حضور یافت و جوایزی را نیز از آن خود نمود. مکنزی پس از ساختن چندین فیلم کوتاه، اولین فیلم بلند خود را در سال 2002 به نام "آخرین بیابان بزرگ" با بودجه ای کم ساخت. فیلم هیچ گونه موفقیتی کسب نکرد تا این که در سال 2003 با ساخت فیلم "آدام جوان" توجه بین المللی را به خود معطوف نمود. فیلم جوایز متعددی از جمله جایزه بهترین بازیگر زن و مرد، بهترین کارگردان و بهترین فیلم را از جشنواره بافتا و جایزه بهترین کارگردان نوظهور را از انجمن منتقدان لندن دریافت کرد. همچنین منتقدان سرسختی چون جاناتان رزنبام نمره قبولی به فیلم دادند. این موفقیت ها راه را برای ساخت فیلم بعدی وی به نام "آسایشگاه روانی" در سال 2005 هموار ساخت، فیلمی در مورد عشقی ممنوع و خانه خراب کن که در یک آسایشگاه روانی روی می دهد. این فیلم در جشنواره برلین، نامزد دریافت خرس طلایی شد. "آقای فو" (Mister Foe) ساخته بعدی او نیز در جشنوارهای مختلف از جمله برلین و بافتا خوش درخشید.

فیلم "آدام جوان" درجه NC17 و فیلم آسایشگاه روانی درجه R را برای نمایش عمومی در آمریکا گرفت و دلیل آن نمایش بی پرده مضامین جنسی بود. مکنزی را می توان جزو کارگردانانی چون برناردو برتولوچی و آدریان لاین دانست که از جنسیت و روابط جنسی به صورت بی پرده و در عین حال هوشمندانه و متفکرانه بهره می برند. خود مکنزی در این رابطه می گوید: "در امریکا کلمه adult واقعا به عنوان پورنوگرافی شدید استفاده می شود، حال آنکه در جاهای دیگر این کلمه با مضامین بالغ و رشد یافته استفاده می گردد. من واقعا دوست دارم در اصلاح مفهومadult نقشی داشته باشم. در 'آسایشگاه روانی' و 'آدام جوان'، جنسیت واقعا به صورت رمانتیک نیست، در واقع از یک نیاز درونی سرچشمه می گیرد که باید برآورده شود و از روی عواطف عاشقانه و چیزهای سنتی دیگر نیست."



فیلم تماما از نقطه نظر جو روایت می شود و مخاطب آنچه را که او می بیند، می بیند و آنچه را که او می شنود، می شنود. تدوین ماهرانه ای این دو قسمت را به طور همزمان به پیش می برد. فیلم به هیچ وجه سعی در حل معمای مرگ دختر جوان نمی کند. فیلم در واقع کنکاشی است روانشناسانه در شخصیت جو. جو شخصی بدون احساس و پوچ گراست، در عین حال فردی آرام و ساکت است، در گوشه ای می نشیند و کتاب می خواند، گویا نمی داند در جستجوی چیست، با دیدن هر زنی تنها به رابطه جنسی با او می اندیشد، هرچند که این زن، همسر دوبه ران باشد. همسر دوبه ران با بازی زیبای تیلدا سوینتون نیز زنی است سرد و بی روح که قربانی یک زندگی بدون عشق با همسر خود است. او نیز تا فرصت را مناسب می بیند به درخواست جو پاسخ مثبت می دهد، ولی گویا از شخصیت واقعی جو هیچ آگاهی ندارد. خود دوبه ران نیز مردی میان سال و خوش نیت است که جو را استخدام نموده است و در دوبه خود پناه داده است.

مخاطب با گذشت زمان با جو آشنا می شود و نسبت به او کنجکاو و کنجکاوتر می شود. مکنزی دیالوگ های قلنبه سلنبه را بر زبان شخصیت های خود نمی نهد، شخصیت ها یا ساکتند و یا حرف های معمولی می زنند، افکار و درونیات خود را به صورت واضح به بیننده نمایش نمی دهند، اما فیلم به صورت مسحور کننده ای به پیش می رود و بیننده در طی زمان فیلم با شخصیت آنها آشنا می شود. فیلم در تیتراژ خود قویی را روی آب نمایش می دهد که به آرامی روی آب شناور است ولی آنگاه که دوربین به زیر آب می رود، پاهای قو رانمایش می دهد که در حال حرکت و نوسان است و شاید این قو استعاره ای از شخصیت جو است که با وجود ظاهری آرام، درونی مشوش دارد. خود مکنزی راجع به جو می گوید : "او در حقیقت در حال فرار است، در حال فرار از خوشتن خویش و از وجدان خویش. او انسانی ناآرام، غیر مسوول و خطرناک است. چنانکه پی می برید به هیچ وجه بی گناه نیست ولی در عین حال گناهکار نیز نمی باشد."



جو از روابط جنسی متعدد خود برای فرار و برای تسکین هر چند موقت خود استفاده می کند. شاید از جهاتی یادآور شخصیت مارلون براندو در" آخرین تانگو در پاریس" باشد. براندو در آن فیلم نیز با ارتباط جنسی نامتعارف با دختر جوان، می خواست از زجری که می کشد خلاصی یابد. روابط جنسی در فیلم مکنزی نیز به صورت بی روح و گاه بسیار خشن است طوری که مخاطب را به صورت آزار دهنده ای متاثر می کند، مخاطب در عین حال که از جو متنفر می شود اما او را درک می کند. در واقع جو به خاطر شکست خود در زندگی هم خود را ویران می کند و هم آنچه که در پیرامونش است.

فیلم بر اساس رمانی از الکساندر تروچی ساخته شده است و به صورت خیره کننده ای، فضای عاری از روبط انسانی و نا امید کننده بعد از جنگ جهانی را به تصویر می کشد. جو نمونه ای از جوان اروپایی دهه شصت اروپای بعد از جنگ است. نمونه ای مرگبار و خالی از وجدان و پوچ. کارگردانی دقیق، فرم زیبای فیلم، بازی های ظریف، موسیقی دلنشین، تصاویر مسحور کننده که هر صحنه بسان کارت پستالی خودنمایی می کند، همه و همه در نهایت فیلمی زیبا و در عین حال سیاه را به مخاطب ارایه می دهند، فیلمی که یک "آن" در خود نهفته دارد که با نوشتن نتوان به سادگی توصیف کرد.

9/10

۲ نظر:

امیرهوشنگ گفت...

سلام مطلب جالبی قرار داده بودی راستی با مطالب جدید بروزم خوشحال میشم بیای ونظر بدی....با تشکر....
راستی اگه خواستم لینکت کنم با چه اسمی ؟ اگه خواستی منو لینک کنی با اسم (سینما از اغاز تا ....)لینک کن بازم ممنون.

امیررضا تجویدی گفت...

ندیده ام!