۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

صبح زود بیا (جُوی لورِن آدامز) - 2006



فیلم داستان دختری به نام لوسی، ساکن شهر کوچکی در جنوب امریکاست. دختری تنها، که روتین زندگیش رفتن به بار و مست کردن شده است،. شب را با اولین مردی که در بار می بیند، می گذراند و صبح زود با حالی آشفته و خمار، بدون این که حتی نگاهی گذرا به همبسترش که در خواب است بیندازد، بی درنگ آنجا را ترک کرده، او را از یاد می برد. اما لوسی شخصیتی به همین سادگی نیست، او زنی است که در یک شرکت ساخت و ساز به صورت جدی کار می کند، رییسش او را دوست دارد، با پدرش که فردی خجالتی و کم حرف است، غریبه است و برای این که به او نزدیکتر شود همراهش به کلیسا می رود، دوست خوبی برای هم خانه اش، کیم است و با بستگان سالخورده اش رابطه ای گرم دارد و از آنها مراقبت می کند. با این حال لوسی از مشکلات درونی عمیقی رنج می برد و در جستجوی راهی برای فراری موقت و یا رستگاری دایم است. تا این که مرد جوانی به نام کل وارد داستان می شود. اما آیا آشنایی لوسی و این مرد جوان، می تواند پاسخی به این زندگی بدون جهت و همچنین بدون محدوده باشد...



جوی لورن آدامز متولد 1968 در آرکانزاس در جنوب امریکاست. در 19 سالگی برای رسیدن به رویاهایش آرکانزاس را ترک کرده، به هالیوود رفت. آدامز به عنوان اولین تجربه بازیگری، نقش کوتاهی را در "جن گیر 2" به کارگردانی جان بورمن ایفا کرد. اولین تجربه مهم بازیگری او را می توان به حضور در "گیج و منگ" به کارگردانی ریچارد لینکلیتر دانست و بی شک بازی در "تعقیب اِمی" به کارگردانی کوین اسمیت را، می توان موفق ترین اثر در کارنامه بازیگری او دانست، آدامز در این فیلم نقش زن همجنس گرایی را بازی می کند که عاشق مردی با بازی بن افلک می شود. بازی در این فیلم، نامزدی گلدن گلاب را برای بهترین هنرپیشه زن در سال 1997 نصیب او کرد و جایزه بهترین هنرپیشه خوش آتیه را از انجمن منتقدان فیلم شیکاگو و لاس وگاس نیز برای او به ارمغان آورد.

اما حرفه بازیگری در هالیوود حتی پس از موفقیتش در "تعقیب امی" او را چندان خشنود نکرد، چنان که خود او می گوید : "زمان های بیکاری زیادی بین نقشها بود، من خودم را درگیر نوعی ویرانگری یافتم، در بارهای شبانه پرسه می زدم چرا که دلیلی برای از خواب برخاستن در روز بعد نداشتم."
همچنین اشاره می کند : "به طور قطع فکر می کنم، گمان می کنم که خیلی از هنرپیشه ها هم همین گونه هستند، که حفره بزرگی در روحم داشتم، و راههای مختلف را برای پر کردن آن امتحان کردم، با مردها بودن و راههای دیگر را امتحان کردم اما هیج کدام جواب نداد."

و در این دوره ناامیدی بود که شروع به نوشتن فیلمنامه "صبح زود بیا" نمود. فیلمنامه در مورد آرکانزاس و آدمهایش است، جایی که او در آن بزرگ شده است.خود آدامز در این باره می گوید : "می دانستم که قانون اول در نویسندگی این است که آنچه را که می دانی بنویسی، من هم شروع به نوشتن درباره آرکانزاس نمودم."
همچنین می گوید : "فکر نمی کنم که فیلمنامه شرح حال خود (اتوبیوگرافی) باشد، ولی چیزهایی احساسی در آن وجود دارد که اتوبیوگرافی هستند. من فقط شخصیتی را خلق کردم که دوست داشتم به عنوان هنرپیشه آن را بازی کنم و از صحنه های کلیشه پرهیز نمودم، صحنه هایی که به عنوان بازیگر از آنها نفرت داشتم... به خاطر این است که پنج سال تامین بودجه فیلم طول کشید."

آدامز، "بخشایش مهرآمیز" ساخته بروس برسفورد را بیشترین الهام بخش خود را در اولین اثر خود به عنوان کارگردان، معرفی می کند، فیلمی محصول 1983، که نامزدی نخل طلای کن و نامزدی 5 اسکار را همراه داشت و فیلمی که مجسمه اسکار را برای اولین بار برای رابرت دووال به ارمغان آورد، او در این مورد می گوید : "'بخشایش مهرآمیز' ساخته بروس برسفورد الگوی فیلم بود، من فیلم را برای هر کسی که درگیر ساخت فیلم بود نشان دادم. من همیشه موفقیت آن را در روایت یک قصه در ساده ترین و صادقترین شیوه تحسین می کنم. ترکیب فیلمنامه هورتون فوت، بازیها، طراحی تولید، فیلمبرداری، موسیقی و طراحی صدا همه منبع الهام فیلم من بودند."

آدامز زمان طولانی نوشتن فیلمنامه را دوران پالایش خود می داند. فیلمبردای فیلم حدود چهار هفته در نورث لیتل راک، زادگاه آدامز به طول انجامید. در جشنواره ساندنس فیلم مورد استقبال قرار گرفت و نامزد جایزه هیات داوران شد، همچنین منتقدان مشهوری چون جاناتان رزنبام، اندرو ساریس و استفن هولدن فیلم را مورد ستایش قرار دادند.

جوی لورن آدامز هم اکنون پس از ترک لوس آنجلس در آکسفورد، میسیسیپی در جنوب امریکا اقامت گزیده است : "وقتی که فیلم را می بینید، من کمی در مورد جنوب، احساسات به خرج داده ام زیرا برای چندین سال از آنجا رفتم... وقتی که نوزده سالم بود من از آنجا نفرت داشتم، ولی فکر می کنم که باید فرار کرد، چرا که اکنون که به گذشته نگاه می کنم و از آن فاصله دارم، آنجا چیزی است که خیلی دلم برایش تنگ شده است. چیزی که مرا دوباره به آنجا بازگرداند این بود که پیوستگیها بین خانواده و بین سرزمین بسیار عمیق بود."



جاناتان رزنبام در نوشته کوتاه خود بر فیلم می گوید : "جوی لورن آدامز که در فیلم 'تعقیب اِمی' زن دوجنسی را بازی می کرد، اولین فیلم بلند خود را نوشته و کارگردانی کرده است، که امیدوارم آخرینش نباشد. نگاهی شخصی و متفکرانه به پس زمینه باپتیستی (تعمیدی) جنوبی اش، که بر بارگردی بی قید و بندِ سی و چند ساله (اشلی جاد) تمرکز دارد که سعی دارد بر اجزای گوناگون زندگی خود فائق آید. مولفه های طرح فیلم کم و بیش آشنا و ساده به نظر می رسند، ولی کار آدامز با بازیگران (به خصوص جاد و در میان دیگران جِفری داناوان، دایان لاد، تیم بلیک نلسون و اسکات ویلسون) چنان توانا و تمرکز یاقته است که نقش آفرینی درخشانی را از آنها که معرض نمایش می گذارد."

کِرک هانیکات در هالیوود ریپورتر می نویسد : "'صبح زود بیا' قصه ای ساده است با عین حال چنان قانع کننده و چنان با ظرافت و با الهام از غریزه روایت می شود که بار احساسی تاثیرگذاری را انتقال می دهد. این اولین فیلم از بازیگر جوی لورن آدامز است، از این رو می توان امید داشت که او قصه های بیشتری داشته باشد چرا که او استعداد قصه گویی اصیلی دارد. این قصه به وضوح از دل برآمده است چرا که او درباره آدمها و مکانهایی می نویسد که به خوبی آنها را می شناسد، شهر کوچکی در آرکانزاس جایی که یک فرد می تواند زندگی مملو از نومیدی را به پیش برد بدون این که حتی بفهمد. ... رابطه پدر- دختر هسته فیلم است، ولی به خوبی مهارت آدامز را به عنوان نویسنده – کارگردان نشان می دهد چرا که سعی ندارد آن رابطه را حل کند. اگر او بتواند قهرمان زنش را مجاب کند که منشا رفتارش را تشخیص دهد، آنگاه التیام آغاز خواهد شد. دیگر نشانه هوشمندی در قصه گویی این است که مردی که وارد زندگی لوسی می شود، کَل (جِفری داناوان خوش تیپ)، لزوما ناجی او نیست. بلکه او نماینده فرصتی است برای کاوش در میان عشق و مهربانی به جای سکس مستانه و شهوانی. داناوان نقش آفرینی گرم و صمیمی و بی آلایشی ارائه می دهد بدون آنکه آن مردانگی را که مردان جنوبی عمیقانه می ستایند، قربانی کند."

اندرو ساریس در نیویورک آبزِروِر در ستایش فیلم می نویسد : "فیلم 'صبح زود بیا'ی جوی لورن آدامز که خود نیز نویسندگی فیلمنامه را به عهده داشته، برای اشلی جاد بهترین نقشش را پس از نقش آفرینی درخشان در 'روبی در بهشت' (1993) ساخته ویکتور نونِز، 'مخمصه' ساخته مایکل مان و 'زندگی نرمال' ساخته جان مک ناتون به ارمغان می آورد. خانم آدامز این فیلم مبتنی بر شخصیت خرده شهری را در نورث لیتِل راک در آرکانزاس تصویربرداری کرده، آنجا که او بزرگ شده است، و این را می توان در عدم وجود نگاهی عناد آمیز و تحقیرآمیز در سوژه فیلم دید. در همین راستا، خانم جاد نیز در کنتاکی شرقی بزرگ شده، لذا نمی توان گفت که قهرمان فیلم و نویسنده – کارگردانش درباره پس زمینه زندگی واقعی آنجا نمی دانند، جایی که آوای سوزناک موسیقی کانتری از آنجا بر می خیزد"
ساریس در ادامه در توصیف شخصیت اشلی جاد می گوید : "ما به تدریج بیشتر به این زن که به صورت غیر منتظره ای مستقل و خود استوار است، علاقه مند می شویم، کسی که به ظاهر با اهریمن های مرموزی دست به گریبان است. او یقینا آن زن آشنای در فیلمها، آن قربانی معمول قصور اجتماع، نمی باشد، بلکه زن تنهای باشهامتی است که هر آنچه که روا می دارد، تاب تحمل آن را نیز دارد. ولی چرا او این قدر در عذاب است؟"



کرک هانیکات چه خوب اشاره می کند که "صبح زود بیا" فیلمی است که از دل برآمده است، و به درستی فیلمی است که با تمام کاستی هایش، عاشقانه ساخته شده است و هیچ گاه به دام کلیشه و شخصیت های آبکی مرسوم نمی افتد. فیلمی ساده و با احساسی راستین از سینمای مستقل امریکا، که به دور از هر گونه کار اضافی با دوربین به تصویر کشیده شده است، سادگی ای شیرین، که بیشتر نتیجه اعتماد آدامز به بازیگران فیلمش در ایجاد رابطه با مخاطب است. و در میان بازیها، اشلی جاد، شخصیت لوسی را که در ذهن آدامز سالها ساخته و پرداخته شده است، چه خوب از کار در آورده است. اگر اشلی جاد را در این فیلم دوست داشتید، "روبی در بهشت" را نیز از دست ندهید...

8/10

۲ نظر:

سرپیکو گفت...

سلام دوست عزیز.
خوبی؟
ممنون که سر زدی. حقیقتا فیلمهایی که معرفی میکنی متفاوت هستن و کمتر دیده شدن.
موفق باشی

مرد مرده گفت...

سلام دوست عزیز
لینک تون اصلاح شد.
موفق باشید.